رفتن به گلپايگان براي تعطيلات خرداد- فوت دايي احمد
با عمه اكرم اينها و شايگان و باباش رفتيم گلپايگان. جاتون خالي بود. دو سه روزي باباش بود و رفت اما من موندم. مامان جون رفته بود براي نيمه شعبان يك كالسكه صورتي طوسي گرفته بود جهت بازار مشترك. هم براي ني ني هاي فرشته و ني ني من. كه اگه اومدند گلپايگان بي كالسكه نباشند. هر روز بعد از ظهر مي رفتيم پارك. يك روز هم مهمون خاله زهره اينها رفتيم اشكستون. بابا جلال و رزا و مليكا جونم بودند كلي عكس گرفتيم. خيلي هم خوش گذشت. هر روز كارمون اين بود كه صبح برم به مامان جان سر بزنم و بچه را ببرم اونجا. تا از تنهايي در بياند. بعد از ظهرم مي رفتيم با مامانم پارك. مامان جان هميشه پيشنهاد مي كرد كه پوشك پاي بچه نكنين. بعضي موقع ها هم باز بذارينش. منم گوش مي كرد...